پایان

مگو از قصّه‌ی تسلیم، اسیران را

کجا بودی ببینی تو، درودِ من به پایان را؟

 

تو آن شب که گرفت آتش، آسمانِ من

کجا بودی ببینی گریه‌باران را؟

 

مرا در انجمادِ خلوتم تنها رها کردی

کجا بودی ببینی بسترِ سردِ زمستان را؟

 

شکستم سخت دَر‌هَم من به دستِ تو

کجا بودی ببینی خُرده‌های قلبِ ویران را؟

 

تو را دیدم که میخندی کنارِ یک غریبه

کجا بودی ببینی در گلویَم، بغضِ پنهان را؟

 

زِ من پرسید هر کس حال ُ احوالت

کجا بودی ببینی آن نگاهِ سرد ُ بی‌جان را؟

 

تو رفتی ُ خزانی شد تمام فصل‌های سال

کجا بودی ببینی مرگِ غمناکِ بهاران را؟

 

میان رخت‌ها دیدم که تن‌پوش تو جا مانده

کجا بودی ببینی بارِشِ چشمانِ گریان را؟

 

شدم انگشت‌نمای خلق، از آن شب

کجا بودی ببینی آن منِ گنگِ پریشان را؟

 

مرا در غربتِ آغوشِ خود حبسِ ابد کردی

کجا بودی ببینی وحشتِ شب‌های زندان را؟

 

شدم کافر به کیش و رسمِ عشق‌بازان

کجا بودی ببینی سجده‌ی انسان به شیطان را؟

 

شماره ثبت: ۱۴۰۳۱۱۲۳-۰۲

ثبت در موسسه فرهنگی هنری فصل سپید زمستان.