امروز و فردا می کنی با ما تو بد تا ...
سینهء قبرستان کجاست؟ مرا در قطعهٔ هشتاد و پنجش دفن ...
هم داغِ فِراقِ ارغوان خواهد رفت هم سایه به زیرِ ...
من و یک پنجره ای رو به حیاط ِ خانه ...
تویی که دورم زدی میرسه اون روزی که دُورت بکنن ...
عاشق نیستم مادرم خندید گفت: لابد گل های بالش ات ...