باید اندیشه کنم خشک شوم ؟ تر باشم؟
بین روح و بدنم پنجره یا در باشم؟
باخودم جنگ کنم سنگ شوم شیشه شوم
بشکنم آینه را یا که مکدر باشم؟
باید از راه بپرسم ز چه مقصد دور است ؟
یا به دریا بزنم ماهِ شناور باشم
روزگاری که در آن سنگ جدا شیشه جداست
آینه باشم و چون آینه منظر باشم
گر چه عاشق شدن آماجِ جنون می خواهد
پس سبب چیست که باید همه باور باشم
من چه خاکی به سرم ریزم ازین بی خبری؟
شعری از دوست بخوانید که از بر باشم
یک هوا بار دو سه منزل چه راهی در پیش
باید انگار که من لال شوم کر باشم
چونکه حلاج به آوازِ خوشی سر می داد
بگذرم از سر خود تا ز همه سر باشم
از خودم تا به خودم راه درازیست ولی
می توان رفت به شرطی که سبکتر باشم
شماره ثبت: ۱۴۰۴۰۳۲۱-۰۱
ثبت در موسسه فرهنگی هنری فصل سپید زمستان.